گويند در دربار پادشاهي وزير بسيار صادق و
درستکاري بودتمام سعي وکوشش خود را صرف راحتي مردم کرده و از خلاف کاري ديگر وزيران هم جلوگيري ميکرد که باعث ناراحتي آنها ميشده.هر نقشه اي ميکشيدند که بتوانند او را پيش پادشاه بدنام کنند که باعث اخراج او از دربار شود ميسر نمي شد.بعد از نيمه شب يکي از وزيران به قصد رفتن دستشوئي از اطاقش خارج ميشدکه متوجه آن وزير در انتهاي راهرو شده با کنجکاوي و آهسته او را دنبال کردتا ديد او وارد اطاقي شدکه از آن کسي استفاده نمي کرد و يواشکي در را پشت سر خود قفل کرد. از سوراخ کليد نگاه کرد و ديد آن وزير رفت سراغ صندوقي و باز کردهو محتويات آن را نگاه ميکند. بسرعت به اطاق خود باز گشت و صبح زود بقيه وزيران را بيدار کرده جريان را تعريف کرد.همه پيش سلطان رفته و گفتند که آن وزير صندوقي در اطاقي مخفي کرده و طلا و جواهرات را از دربار دزديده و توي آن مخفي ميکند.پادشاه با ناباوري و شناختي که از او داشت به اصرار آنها وزير را احضار کرده به اتفاق سراغ صندوق رفتند و دستور داد آنرا باز کند.در صندوق که باز شد غير از يک جفت کفش و جوراب ولباسي پاره چيزي نيافتند. شاه با تعجب دليل نگه داشتن آنها را پرسيد و او در جواب گفت :قربان اينها لباس ها و کفش و جورابي هستندکه من با آنها به پايتخت آمده بودم . آنها را نگه داشتم و هر شب به آنها سر زده و نگاه ميکنم تا فراموش نکنم کي بودم و از کجا به کجا رسيده ام. چهار زن...
ادامه مطلبما را در سایت چهار زن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bad70 بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 11:58